نخستین پرسش :
سلام علیکم .
اول :
اول اینکه بحمدالله زنده ایم و امیدوارم که شما عزیزان هم زنده باشید .
دوم :
بازم شکر خدا داشت شصتمین زمستان را پشت سر می گذاشتم که برفی بارید و کار را خواباند و فرصتی دست داد که کنار خانواده باشم ، آخه دور از خانه مشغول کار بودیم البته نه چندان دور همین مرکز استان خودمان ارومیه کار میکنیم و چه خوب می شد که می شد مثلا استاد جباری ، دکتر سخنی و دیگر شما عزیزان و گرامیان را هم تا آنجا کار دارم زیارت می کردیم ، و همچنین دست به قلمی شد که بقول مرحوم علامه چشم شما دارد به آن می افتد .
اما سوم :
خب معلومه دیگه ! همین که فرصتی دست داده که دست به قلمی شده ام که بقول مرحوم علامه چشم شما دارد به آن می افتد و بقول خودمان می دانم که دارید می بینیدش ، پس شما هم می دانید که می بینیدش .
فکر می کنم عرض کرده باشم که شاخص همین است ، یعنی خودمان نه اینکه مثلا این چیه بانک مرکزی آمارش را بدهد یا دیگری شاخص باشد بقول مثلا صدا و سیمای جمهوری اسلامی .
چراکه شاید مثلا بگوید که پس از اتمام کار دولت دهم یعنی : تا دوسه سالی دیگر فقیر در ایران نخواهیم داشت ، مثل همان که گفته شده : در ایران فقیر نان شب نداشتیم !
نان گفتم و یاد یارانه اش افتادم نفری چهار هزار تومان در ماه را عرض می کنم ، آخه ما که حساب کردیم یک چیزی هم باید روی این و آنی که قبلا می پرداختیم گذاشته ایم و نان ماهیانه ی خانه را گرفته ایم تا حالا ، یعنی از این یارانه که بقول ایشان چیزی نمی ماند که رافع فقر باشد ، تازه یک کمی هم برآن افزوده علیرغم فرمایشی که داشته اند .
خلاصه اینکه شاخص که مثلا گفته ی ایشان نیست یا فرمایش شاخص ایشان برای ما مگر اینکه حرف ایشان هم حرف ما باشد نه اینکه مثل مثلا همین قضیه فقر زدایی ایشان باشد ، آنهم در همین یکی دوسالی از سی و اندی سالی که از اولش همین ادعا بوده و یادم نمی رود که آن زمان یک حاج آقای در همین این چیه تلویزیون آمد و گفت : طی چند سالی همه صاحب خانه می شوند ! که هدفمند کردن یارانه ها هم با این یک قلمش یعنی همین نان که منباب مثال عرض شد مثل همان وعده ها بوی فقر زدایی نمی دهد ، که ای کاش فقط این بو را داشت و بوی دیگری نمی داد ، آخه ما که از مثلا درآمد حاصل از مثلا گران کردن بنزین ، گاز و دیگر انرژیها که خبر نداریم و صرفش !؟ حالا این چیه : ... الگوی مصرفش ؟ بماند ، چراکه هرچه بگویند برای ما شاخص است !؟ نه اینکه مثلا سفره ی ما سخنگویش باشد و شاخص ، چراکه یک قلمش مثلا بابت رفت و آمد به سر کار که عرض شد در ارومیه کار می کنیم ماهی تقریبا سهم یکی از ما از یارانه های نقدی را باید بپردازیم و تاثیری هم که در دستمزد کار ما نداشته که گفته شود به سفره ی ما آمده باشد .
پس شاخص سفره ی ماست نه اینکه مثلا مرحوم علامه فرموده باشند ! بلکه همانطور که عرض شد : " ... شما هم می دانید که می بینید ... . " .
پس پرسش ما از مثلا مرحوم علامه که فرموده اند : برای نخستین بار که چشم ما افتاد به جهان خارج ... ، اینست که آیا می دانند که چشمشان افتاد به ... ؟
ناگفته نماند که هرچند ما نوشتیم " مرحوم علامه " ولی بجای فقر علمی در فقری دیگر مانعی ندارد که خوانده شود مثلا " دولت دهم " و پرسید که : آیا می دانند ... ؟
بقول قرآن : " ... ، أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَى ؟ ... .
یعنی آیا نمی دانند که ما هم می بینیم ؟ یا شاید مثل علم یا دانش که گفته شده : " ... در انحصار غرب ... " است و توصیه مقام معظم رهبری هم به جوانن این است که : از انحصار غرب در بیاورند ، حالا دیدن هم در انحصار ایشانست و دیگرنمی داند که می بیند !؟
پس بقول قرآن پرسش بلکه نخستین پرسش ما اینست که : آیا می دانیم که می بینیم ؟
و بشرح ایضا آیا می دانیم که بقول مرحوم علامه چشم ما افتاد به جهان خارج و ... ، وهمانطور که عرض شد از آن طرف حافظه هم مثلا آیا می دانیم که یادآور ش از حافظه هم هستیم ؟
چراکه با این حساب چون مقوله ی علم یادانستن با مثلا دیدن فرق دارد آنوقت چطور مثلا دیدنی را بعنوان مثال استاد شهید از مقوله ی علم یا دانش بحساب آورده اند که نقلش گذشت در نوشته های پیشین ؟
بد نیست یادآور شوم که مثلا مرحوم علام در المیزان تفسیری دارند در فرق بین اسم الله و رحمان که می فرمایند می شود گفت الله رحمان ولی نمی شود گفت رحمان الله ، این را برای این عرض کردم که در دانستن و مثلا دیدن هم همینطورست ، یعنی می شود گفت می دانم که می بینم ولی آیا می شود گفت که : می بینیم که می دانیم ؟
حرف آخر :
حرف اینست که معلوم است که چشممان می افتد به این نوشته ! یعنی شکر خدا می دانم که می دانید این را و این هم حاجت به بیان ندارد که می دانید می دانم منباب یادآوری بود و فقط امیدوارم که بهش فکر کنیم تا بدانیم ! که چه می دانیم ؟ و حیات علمی هم داشته باشیم ان شاءالله چرا که قرآن در نخستین آیات فقط نمی گوید : ... ، اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ ، خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ ، ... ، که باب باب معرفت باشد و شناختی داشت و به بایگانی سپرد بقول مرحوم علامه ، بلکه باب علم هم باز است که فرمود : ... ، اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ ، ... .
و این باب از حیات است که مرگش با مرگ چشم و گوش ودیگر از اعضای حسی و دفنش فرق دارد ، خلاصه اینکه در این دنیایی که چشم و گوش دیگر اعضای حسی ما به آن می افتد مرگ ندارد .
تا فرصتی دیگر ان شاء الله تعالی فعلا خدا نگهدار و زنده باشید .
ارسال کننده : مریم یزدی .